تـــــــو . . .
تو دور میشوی
من در همين دور می مانم
پشيمان که شدی
برنگرد !
لاشه ی يک دل که ديدن ندارد . . .
نظرات شما عزیزان:
نمینویسم! که کلمات راآلوده نکنم به گناه،گناهی که ازآن من است، نمینویسم تاسکوت رابیاموزم، تااحساساتم
رامحبوس کنم! نخوانی، ندانی، که چه میگذرد این روزها برمن، میخندم تایادم بماندتظاهر بهترین کاراست، تایادم نرودکه
دیگران مراخندان میخواهند، تایادم بماندمن دیگرآدم سابق نیستم، روزهای زیادیست که شکسته ام!تاب نیاوردند
رفتند، واین منم! همان آرام دلتنگی که دلش مدام شورمیزند، بگذار ننویسم، نگویم...!!!!
رامحبوس کنم! نخوانی، ندانی، که چه میگذرد این روزها برمن، میخندم تایادم بماندتظاهر بهترین کاراست، تایادم نرودکه
دیگران مراخندان میخواهند، تایادم بماندمن دیگرآدم سابق نیستم، روزهای زیادیست که شکسته ام!تاب نیاوردند
رفتند، واین منم! همان آرام دلتنگی که دلش مدام شورمیزند، بگذار ننویسم، نگویم...!!!!